بیمار به داروخانه آمده میخواهد که دارویی که چند ماه قبل گرفته و مصرف نکرده را برگرداند و از پول نسخه جدیدش کسر کنم. برایش توضیح میدهم که از لحاظ قانونی و اخلاقی اینکار را نمیتوانم انجام بدهم و همانطور که او مایل نیست داروی شخص دیگری را استفاده کند دیگران هم همینطور هستند و برای قطع کردن بحث مالی قضیه متذکر میشوم که حتی به رایگان هم دارو را نمیتواند در داروخانه بگذارد. برایش مفهوم نیست، احساس میکند دارم کارش را راه نمی اندازم. نگاهی به نسخه اش می اندازد و میگوید پس نسخه ام را بدهید می برم داروخانه دیگر...
بیمار به داروخانه می آید و در نسخه اش دارویی را پزشک خانوادگی شان درج کرده قبلا هم بیمار نسخه را به صورت آزاد تهیه کرده بود، برایش توضیح میدهم که در صورتی که این دارو را پزشک متخصص برایش درج کند میتواند از بیمه اش استفاده کند.
بیمار به داروخانه می آید با سلام و احوال پرسی گرم، خود را به باجه نزدیک میکند و به آرامی میگوید از داروهای نسخه قرص سفیکسیم اش را نمی خواهد و به جایش از داروی کولپرمین که در نسخه اش آمده برایش معادل بگیرم. متوجه منظورش میشوم و با لبخندی شرمنده ام را تحویلش میدهم. لبخندش به اخمی و کلامش غریبه میشود؛ میدانم دیگر بر نمیگردد.
بیمار نسخه ای را که از داروخانه دیگر آورده برایم می آورد که مجددا چک کنم که درست محاسبه شده یا نه. تا الان از 2 داروخانه دیگر هم قیمت گرفته. نمیداند وقتی در نسخه 30 قرص فارماتون نوشته فارماتونی که در بسته 30 عددی بگیرد با 30 عدد فارماتونی که از بسته 100 عددی بگیرد تفاوت دارد و شربت مینادکسی که مشخص نشده تونیک است یا مولتی با هم تفاوت قیمت دارند. به هر چند داروخانه دیگر حق میدهم و سعی میکنم علت را برایش توضیح بدهم در حالیکه هنوز اعتقاد داروخانه ای که قیمت بالاتر گفته داروخانه ای است که دیگر پایش را آنجا نخواهد گذاشت و میخواهد من آن گمشده اش باشم!
وقتی بیمار از من میخواهد به او یک آنتی بیوتیک قوی ،حالا هرچقدر گران که باشد اهمیتی ندارد، بدهم و من سعی میکنم با سوال پرسیدن از چند و چون مشکلش، متوجه اش کنم که داستان به آن سادگی که فکر میکند نیست و من باز هم کارش را آنگونه که مایل است راه نمی اندازم.
وقتی به بیماری بی بضاعت و کم سوادی که به زحمت میخواهد هزینه 50 قرص موبیک خارجی اش را بدهد سعی میکنم توضیح بدهم که میتواند کمتر دارو را بگیرد و از ایرانی شروع کند و اگر نتیجه نگرفت خارجی اش را ببرد.
وقتی به بیمار توضیح میدهم که باید نسخه را برای تصحیح تاریخ، دوز یا تعداد مجدد به پزشک برگرداند تا برایش بیمه حساب کنم و کامم را تلخ میکند از حرفهای بی مورد و من می مانم و باقی بیمارانم که باید به کارشان برسم و هیچ کس نمی فهمید اگر آن حرفها را نمی زدم و کار خودم را می کردم.
همیشه آن چیزی که درست و به صلاح بیمار است آن چیزی نیست که بیمار میخواهد و این تفاوت بزرگی است در نگاهی که به بیماران داریم.
پیشاپیش روز داروساز بر داروسازان که با تمام مشکلات سر راه همچنان نگاهشان نگاهی آسمانی است گرامی باد.